آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

هستی من

تولد مامانی

سلام سلام صد سلام یکی از پر هیجان ترین اتفاقات زندگیه آیلین خانوم تولد مامانیش بود که دیروز بود تولدت مبارک مامان جونم اونروز دخترم و بابایی منو سوپرایز کرده بودن ، برام کیک و کادو خریده بودند نازگلم هم برام هدیه گرفته بود الهی قربون دخترم برم بعداز خوردن کیک بابایی یه دست برامون کمانچهشو نواخت و ما هم با هم کیف کردیم ...
19 آذر 1390

هدیه زن عمو

دیروز خونه عزیز بودیم زن عمو نی نی خوشگلش اورده بود که ببینیم مبین خان  هم که همیشه خوابه   من از اول چشای نازشو ندیدم هر وقت می بینم چشمهای خوشگلش بسته است ،بعداز چند هفته بالاخره تونستم چشاشو ببینم الهی زن عمو فدای اون چشای سیا هت بره     زن عمو  رو سرمبین یه کلاه بافتنی قرمز رنگ گذاشته بود که به سر مبین بزرگ بود به من  گفت بذار سر ایلین بببینیم بهش میاد یا نه منم گذاشتم به دختر خوشگلم خیلی میومد زن عمو هم اونو به ایلین خانم هدیه داد گفت من از اول این کلاهو برای ایلین در نظر گرفته بودم حالا که بهش اومد اون مال ایلین خانوم ، خوشگل زن عمو باشه دخترکم از زن عموش ...
17 آذر 1390

خریدن لباس عزاداری برای ایلین

دیروز با مامان جون و مامانی و قند عسلم رفتیم تا برای دخترم لباس مخصوص عزاداری بگیریم قرار شد اول محله رو بگردیم اگه چیزی پیدا کردیم از اونجا بخریم و گرنه بریم جای دیگه منم برای نازگلم هرچی گشتم نتونستم یه چیزی که به دخترم بیادو براش بگیرم البته میخواستم سبز  یا سرمه ای باشه که نتونستم اون رنگی پیدا کنم براش  لباس سیاه خریدم می ترسیدم بهش نیاد ولی وقتی بهش پوشوندم بهش اومد (البته دختر نازنازی من خیلی خوشگله، هرچی مامانی بهش می پوشونه خوشگل میشه الهی قربونه اون چشهای سیاهت  برم خوشگل مامان) بالاخره بعد از دوساعت تونستم برات بلوز و شلوار بگیرم تا امروز که قراره بریم مهمونی اونارو بپوشونمت  فردا چند تا عکس&nbs...
17 آذر 1390

بی عشق هرگز

استاد سخن گفت که بی عشق هرگز پیر انجمن گفت که بی عشق هرگز با دیدن شمع و رقص آتش پروانه به من گفت که بی عشق هرگز
16 آذر 1390

سعی کن تنها باشی ...اما...

سعی کن تنها باشی: زیرا تنها به دنیا آمده‌ای و تنها از دنیا خواهی رفت.   بگذار عظمت عشق را درک نکنی: زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.   بگذار خانه‌ی عشقت خالی از وجود باشد: زیرا اگر عشقی در آن منزل کند به ویرانه‌های آن هم رحم نخواهد کرد.     اما اگر عاشق شدی، سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی.   سعی کن عشقی که داری عشق پاک باشد، به خنده‌ی او بخند و به گریه‌ی او گریه کن و تنها برای عشق خود قدم بردار ...
16 آذر 1390

شعری از فریدون مشیری که من وبابایی دوست داریم

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.   در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید:   یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.   تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت.   آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ   یادم آید، تو به من گفتی: ...
16 آذر 1390

خروس

  صدا مياد تو خونه خروسه داره مي خونه قوقولي قوقول خبردار گربه نشست رو ديوار همه بريد تو لونه هيچکي بيرون نمونه ...
13 آذر 1390

ماه

  شب که مي شه ماه توي آسمونه يه عالمه شعر قشنگ مي خونه شعراي ماه چيه؟چيه؟ ستاره! دس مي زنم شعر مي خونه دوباره. ...
13 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد